دعوت شدهایم به خانه یک شهید، خانهای که آن را با نام شهید غلامحسین خلفزاده میشناسند و شناسنامه این بوستان نام شهید است، اما چند ماهی است که باغبان این گلستان یعنی پدر شهید رخت سفر بر بست و در رضوان الهی میهمان لاله عطرآگینش شده است.
مؤسسه فرهنگی قرآن پژوهان شمال؛ حسین یزدی: بالاخره لحظهها، ساعتها و روزها سپری میشوند و روز موعود فرا میرسد شهادت امام هادی النقی(ع)؛ میبایست رهسپار شویم، رهسپار مکانی مقدس، بوستانی که عزیز دردانههای خدا در آن نفس میکشند و ملائک هم به حال آنها غبطه میخورند.
آری؛ آری؛ دعوت شدهایم به یک گلستان، گلستانی که عطرآگین به حضور شاخه گلی خوشبو و طیب است و این گل آلاله چنان باطراوت است که عطر حضورش را میتوان در جای جای این گلستان استشمام کرد و از آن شمیم جانفزا بهره برد.
آری؛ دعوت شدهایم به خانه یک شهید، خانهای که آن را با نام شهید غلامحسین خلفزاده میشناسند و شناسنامه این بوستان نام شهید است، اما چند ماهی است که باغبان این گلستان یعنی پدر شهید رخت سفر بر بست و در رضوان الهی میهمان لاله عطرآگینش شده است.
خیابانها و محلات را یک به یک پشت سر میگذاریم تا به کمپلو شمالی میرسیم، همان محلهای که 31 شهریور سال 1397 تروریستهای جانی در چند قدمی آن 23 لاله زیبا و خوشبو را پرپر کردند که پس از گذشت 4 سال و 4 ماه و 4 روز هنوز داغشان تازه است اهالی دیار شهیدان اهواز آن جنایت را فراموش نکردهاند و یاد سردار شهید علی لویمیباقری، سرباز شهید محمد عذاری، سرباز شهید اسماعیل شفیعینژاد، سرباز شهید رضا شعیبی، سرباز شهید سینا آقاجری، سرباز شهید امید حسینی، سرباز شهید میلاد جهانگیرینژاد، سرباز شهید سید خلیل هاشمیفر، ارتشی شهید هادی الماسیان، پاسدار شهید سعید زارع، سرباز شهید مهران زرافشان، سرباز شهید سعید کریمی، سرباز شهید نبی دریس، روحانی شهید محمد افچنگی، کودک خردسال شهید محمدطاها اقدامی، سردار شهید امید فرجیزنگنه، سردار شهید حسین منجزی، دانشآموز شهید سید حسن سواری، سرباز شهید امید نریمیسایی، سرباز شهید علی سلمانوند، پاسدار شهید حسین ولایتیفر، بسیجی شهید علی کمایی و پاسدار شهید یونس پورجلو را گرامی میدارند.
هم دوست دارم تاکسی از بلوار قدس محل شهادت این عزیزان برود تا یادشان را در دل خود گرامی بدارم و هم دوست ندارم از آنجا برود تا با دیدن تمثال شهیدان، خاطره آن روز تلخ و وحشتناک دوباره برایم زنده نشود.
اما؛ راننده قبل رسیدن به بلوار قدس، مسیر را تغییر میدهد، از او میپرسم که مسیر را بلد است که میگوید اینجا خیابانها به نام ماههای سال است و بعد از لحظاتی به خیابان فروردین میرسیم، تابلو زیبای هیئت رهروان شهدای استان خوزستان از دور خودنمایی میکند و من به مقصد میرسم.
وارد خانه که میشوم همه جا غلامحسین هست، هر طرف که نگاه میکنیم او را میبینیم، سمت راست، سمت چپ، روبهرو، بر در و دیوار خانه در اتاقهای دیگر … با محمدحسین برادر شهید از دور سلام و علیکی میکنم و مینشنینم.
مداح اهل بیت(ع) غلامعباس آرزومند که خود از بستگان شهید جاویدالاثر مسعود آرزومند و سرباز شهید اردشیر یوسفی است زیارت عاشورا را قرائت می کند
السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یاابن رسول الله …
زیارت به پایان میرسد به سجده میرویم و دعا میکنیم: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَی مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی عَظِیمِ رَزِیَّتِی اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام»
چقدر خوب است که حضرت سیدالشهدا(ع) هنگام ورود به قبر، کسی را شفاعت کند، مثل شهید غلامحسین خلفزاده، مثل شهید جاویدالاثر صیدمراد فریدونی، مثل سردار سرلشکر شهید علی هاشمی، مثل شهید قربان مکوندی، مثل شهید شاپور عباسی، مثل مهندس شهید حاج عبدالحسین آقایی، مثل سرباز شهید مرتضی حشمان، مثل سرباز شهید مهدی بهرامی، مثل سرباز شهید مرتضی وزینیافشار، مثل شهید محسن بختیاریخواه، مثل شهید حجتالله رحیمی، مثل شهید محمد سلیمانی، مثل شهید مدافع حرم محمد ظهیری، مثل شهید غلامرضا بامدی، مثل شهید سید روح الله عجمیان، مثل شهید آرمان علیوردی و …
و بعد سخنران سخنان خود را آغاز میکند بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
ناخودآگاه همراه او شروع به زمزمه این آیه زیبا میکنم، به اطرافم را مینگرم چند نفر دیگر هم مثل من در حال زمزمه این آیه شریفه هستند، اگر سخنران هیچ چیز دیگری هم نگوید همین یک آیه همه چیز را درباره شهید میگوید و تعبیر خداوند متعال از کسی که در راه او کشته میشود و مقام و جایگاه رفیع او را بیان میکند.
خواندن این آیه سبب می شود که حضور شهید غلامحسین خلفزاده را بیشتر در محفل نورانی احساس کنیم، نه که نبود، بود و هست ولی ما غافلان این بودن را استشمام نمیکنیم خوشا آنانکه میدانند و میبینند و رایحه خوش حضور او به مشامشان میرسد.
سخنران میگوید: «قرار است روزی این جان از تن ما خارج شود و آن را تحویل خداوند بدهیم، همه تجربه میکنیم، برخی در حال جهاد و شهادت، برخی عادی و برخی هم در حال گناه و معصیت، خوبها، بدها، انبیا، صلحا، ائمه، علما، فقیر، غنی، زن، مرد، فرقی ندارد، همه میرویم و آن را تجربه میکنیم، کسی قدرت ندارد از آن جلوگیری کند. مرگ قدرت مطلقه خدا را به ما نمایش میدهد، خوشا به حال آنها که با شهادت می روند.
شهدا مسیر را دیدند و متوجه شدند که باید کدام مسیر را بروند و آن را طی کردند به قول سردار دلها تا شهید نباشی شهید نمیشوی، کسی که از این عالم خارج شد چیزهایی را میبیند و میشنود که ما قادر به آن نیستیم و شهدا هم از همه بالاتر هستند، هر چه شهیدتر، بیناتر و شنواتر، خداوند به شهید مقامی داده که خودش میگوید او را مرده مپندارید بلکه او زنده است و به خاطر همین زنده بودن به شهدا متوسل میشویم از آنها حاجت میگیریم.»
با چند دعا سخنرانی به پایان می رسد و احمد ممبینیصالحی مجری خوزستانی از سید عباس موسوی برادر شهید سید طاهر موسوی و از فرماندهان دوران دفاع مقدس دعوت میکند تا چند دقیقهای سخن بگوید.
سید عباس مانند همیشه سخنان خود را با سلام به شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس، شهدای ترور، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت، شهدای حله و شهدای 31 شهریور رژه اهواز آغاز میکند و میگوید: «جمهوری اسلامی برای ما مهم است و از آن دفاع میکنیم، خون دادیم تا امنیت را بهدست آوردیم، مرهون شهدا هستیم، این برنامه نیز به لطف شهیدان برقرار شده و الان 21 سال است که ادامه دارد، بعصی وقتها خانوادههای شهدا با بنده تماس میگیرند که میهمانها چند نفر هستند به آنها میگویم که بروید از شهیدتان بپرسید چند نفر را دعوت کرده است تا به محفل او بیایند.»
این نکته مهم را که میگوید خیلی از حاضران از جمله بنده به فکر فرو میرویم و از خود می پرسیم که چه توفیق بزرگی از سوی خداوند نصیب ما شده است که با دعوت یک شهید آن هم شهید غلامحسین خلفزاده به این برنامه آمدهایم. دوباره به عکسهای او که در جای جای خانه نصب شده نگاه میکنم، میبیند ما را و شاید هم جلوی درب خانه ایستاده و به میهمان خوشآمد میگوید ولی ما به آن معرفت نرسیدهایم که او را ببینیم و درک کنیم، ولی هست و حضور دارد و ما را میبیند زیرا که خدا می فرماید: وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ َتُ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَـَکِن لآ تَشْعُرُون
خوش به سعادت آنانکه این آیه شامل آنها میشود؛ شهید غلام سواری، شهید عباسعلی زنگنه، شهید شنبه تاوسه، شهید ابراهیم قندعلیمرغان، شهید کریمداد رحمانی، شهید محمدرحیم ممبینی، شهید کشوری ربوشه، شهید محمد طهماسبی، بسیجی شهید لشکر درهشوری، خبرنگار شهید سید غلامرضا رهبر، شهید عبدالزهرا نصاری، شهید همایون حیدریسیبکی و …
سید عباس سخنانش را ادامه میدهد: «ما جنگ را به تنهایی اداره کردیم با دست خالی، نه بچهها آموزش دیده بودند، نه سلاح خوبی داشتیم، نه تجهیزات داشتیم، حتی سیم خاردار هم نداشتیم، گونی هم نبود که با آن سنگر بسازیم، ولی از آن طرف همه پشت صدام بودند و انواع سلاحها را در اختیار او میگذاشتد، با این حال نگذاشتیم یک وجب از خاک مقدس ایران اشتغال شود، اما در دوران پهلویها کوه آرارات، کشور بحرین و نقاط دیگر را بخشیدند و از ایران عزیز جدا کردند.»
سید عباس موسوی در ادامه سخنانش گلایههای به جایی را نیز مطرح میکند و ادامه میدهد: «متاسفانه در برخی ادارات بچههای حزباللهی را خیلی اذیت میکنند و اجازه نمیدهند کار کنند که این موضوع از بیمعرفتی مسئولان است و فرقی ندارد که کدام دولت باشد زیرا در دولت احمدینژآد هم یکی از دوستان انقلابی که گزارشی از یک دزدی در اداره خود اعلام کرده بود را از کار اخراج کردند.»
سخنان سید عباس پایانی ندارد، گاهی با یک شوخی خنده را بر لبان حاضران مینشاند و بعد سخنانش را ادامه میدهد و میگوید: «امشب بچههای کوی نهضتآباد(لشکرآباد) در جمع ما حضور دارند که به آنها خوشآمد میگویم، این منطقه در طول دوران هشت سال دفاع مقدس 300 شهید تقدیم به آرمانهای انقلاب اسلامی کرده است که یاد و خاطره آنها را گرامی میداریم»
پس از هماهنگیهای برادر شهید عظیم خمبیشوشتری، بالاخره مداح اهل بیت(ع) حسن صفری از راه میرسد و با کسب اجازه از سید عباس موسوی و دیگر خانوادههای شهدا بیان میکند: «ما در طول سال فقط یک روز به یاد امام هادی(ع) هستیم، امامی که زیارت جامعه کبیره یادگار اوست.» و بعد یادی از شهید مدافع حرم حمیدرضا فاطمیاطهر میکند که همیشه این زیارت را قرائت میکرد.
مجلس به پایان میرسد و میبایست از مادر شهید تجلیل شود، مادری که 34 سال فراق فرزند را تحمل کرد و حالا چون نخلهای سوسنگرد و بستان و رفیع و هویزه و خرمشهر و آبادان استوار در مقابل ما ایستاده است، چه دلی دارد این مادر، مادری که جگر گوشه و پاره تنش را برای حفظ نظام اسلامی هدیه داد و خم به ابرو نیاورد. مادری که درباره فرزند شهیدش میگوید: «غلامحسین فرزند دوم از هفت فرزند من است که در منطقه لشکرآباد متولد شد، سیکل نه را که گر فت به جبهه رفت و 18 ساله بود که در کردستان به شهادت رسید و پیکرش را یک هفته بعد برای ما آوردند. نمیدانستم ولی بعد مدت زیادی به من گفتند که پسرم سر در بدن نداشت.»
دقایق و ثانیهها چه زود میگذرد، کم کم بساط این توفیق بزرگ جمع میشود و باید با مادر و برادران شهید غلامحسین خلفزاده وداع کنیم، دفتر یکی دیگر از دیدارهای خانواده شهدا از سوی هیئت رهروان شهدای استان خوزستان را میبندیم، به همراه برادر شهیدان مجید، محمود و احمد خمبیشوشتری از خانواده شهید خداحافظی میکنیم به امید اینکه توفیق حضور در برنامههای بعدی را نیز داشته باشیم.
انتهای پیام/