
تابلویی را دیدم که نوشته بود «اینجا تمام لالههایش بی پلاکند»؛ به یاد مادری افتادم که پسر ۱۷ سالهاش را راهی جبهه کرد و تا آخرین لحظه مرگش نیز باور نمیکرد آن پسری که قرار بود یک روز دامادیاش را ببیند مفقود الاثر شد.
گروه دانشگاه مؤسسه فرهنگی قرآن پژوهان شمال _ رأس ساعت ۱۱ جلوی درب ورودی دانشگاه از اسنپ پیاده شدم، به سمت ورودی دانشگاه قدم برداشتم در همان حین دانشجویانی را میدیدم که به صورت تک تک یا دسته جمعی به سمت غرفهای که جلوی دانشگاه بود میرفتند؛ بعد از هماهنگی وارد دانشگاه شدم و کنجکاوانه همه جا را نگریستم. توجهم را غرفهای جلب کرد که روی بنرشان نوشته بود آئین پیشواز دانشجویان نوورود، به سمت غرفه قدم برداشتم. دیدم که دانشجویان بعد از چک کردن شمارههایشان با یک شکلات و گلدانی که طرح سردر دانشگاه تربیت مدرس بود پذیرایی میشدند. بعد از یک نگاه اجمالی به تمام موارد، با افرادی که پشت میز بودند سلام احوال پرسی کردم و خود را معرفی کردم، سوالی که تا چند دقیقه قبل مغزم را درگیر کرده بود پرسیدم؛ این غرفه به دانشجویان نو ورود چه کمکی میکند؟ خانمی که پشت میز بود و از چهرهاش مهربانی میبارید با لبخندی که بر لب داشت، گفت: اینجا غرفه زدیم، تا دانشجویان جدیدالوردی که میآیند راحت تر بتوانند با دانشگاه خودشان آشنا شوند. اینجا دانشجویان راهنمایی میشوند تا در ابتدا دانشکده خودشان را پیدا کنند و اگر چالشی نیز دارند برطرف کنیم، همچنین این اسکن نقشه را روی میز قرار دادیم تا دانشجویان بتوانند به آسانی تمامی مکانهای دانشگاه را پیدا کنند.
در نهایت به دانشجویان این گلدان طرح تربیت مدرس را به عنوان یادگاری میدهیم، در آن لحظه من نیز دلم خواست که یک دانشجوی جدید الورود در دانشگاه تربیت مدرس بودم، دانشجویان از این طرح بسیار استقبال کردند، این را زمانی که گلدانها را تحویل میگرفتند میتوانستیم از ذوقی که در چشمانشان بود مشاهده کنیم. بعد از خداقوت ازشان دور شدم، شنیده بودم که دانشگاه تربیت مدرس یک نمایشگاه برای هفته دفاع مقدس برپا کرده است در همین حین که به سمت نمایشگاه میرفتم غرفههایی دیگری را دیدم که جداگانه هرکدام هویت خودشان را داشتند.
غرفه انجمن اسلامی دانشجویان(مستقل) هم برای دانشجویان نو ورود بود تا جذب انجمن شوند، در غرفه دو دختر خانمی نشسته بودند که از نظر ظاهری چادری بودند، وقتی من وارد غرفه شدم فکر کردند که من دانشجوی نوورودم و با صدای که هیجانی بود شروع به تعریف کارشان کردند و درباره این غرفه توضیحاتی دادند، اما کار این غرفه معرفی انجمن و هماهنگ کردن برنامههای ویژه و مناظرههای دانشجویی بود، همچنین آخرین مناظرهای که گویا برگزار کرده بودند با اقای جهرمی بود.
در کنار غرفه انجمن اسلامی دانشجویان هیأت محبین اهل بیت (ع) و موکب ثامن الحجج(ع) بود، حال هوای این غرفه بسیار فرق میکرد، اینجا صدای مداحی در غرفه پیچیده بود و دانشجویان به صورت افتخاری عضو هیأت میشدند.
* شربت شهادت گوارای وجودتان با دفترچههایی که نقش سردار سلیمانی بود از آنها پذیرایی میکردند. شمرده شمرده قدم برمیداشتم تا نشانی از نمایشگاه دفاع مقدس پیدا کنم. از آنجایی که من ایستاده بودم تا نمایشگاه گویا تنها ۵۰ متر باقی مانده بود. جلوتر رفتم دیدم دانشجویان در حال نوشیدن شربت بودند؛ یکی از پسرها با لحن شوخی گفت از این شربت میل کنید، شربت شهادت است. میل کنید به نیت تمام افرادی که دیگر کنار ما نیستند و بعد سینی شربت را جلو میآورد تا دیگران بردارند و هر فردی که برمیداشت با تکه کلام «گوارای وجودتان انشاءالله شهادت نصیبتان شود» بعد از پذیرایی با شربت شهادت وارد نمایشگاه شدیم. وقتی وارد نمایشگاه شدم اشکهایم جاری شد قطعه قطعه نمایشگاه خاطرات را برای تمامی قشرها تداعی میکرد، اولین بخش «مدافعان سلامت» بودند. شاید من در ۸ سال جنگ تحمیلی نبودم همان زمانی که جوانانهای ۱۷ ساله شهید میشدند و تا آخرین لحظه برای وطنشان میجنگیدند.
«مدافعان سلامت» ؛ منی که جوان دهه ۸۰ هستم با تمام وجودم این موضوع را حس کردم ، جبهه پر شده بود از فداکارانی که جان انسانها برایشان ارزشمند است. نفسهای به شماره افتاده، چشمان گریان که مدت هاست تصویر عزیزانشان در آن نقش نبسته، سرفههای جان سوز، بدنهای بیرمقی که در تب می سوزند و همه اینها نمیگذارد عدهای دست روی دست بگذارند و به خوشیهای خود برسند بلکه دلسوزانه و با قدرت، همچون سربازان دلاور سالهای سخت جنگ، پا به میدان دفاع میگذارند و با جان و دل خدمت میکردند و نشان دادند که انسانیت و ایثار هنوز هم وجود دارد. قطعا مردم شریف ایران مدافعان سلامت را تا زمانی که زندهاند از یاد نمیبرند.
* از اسارت تا شهادت بعد از اینکه راهرو را رد کردم پدری را دیدم که با اقتدار ادای احترام کرد، رفتم جلو از او درباره حس و حالش نسبت به نمایشگاه پرسیدم، گفت: این نمایشگاه برای من و دخترم بسیار جذاب بود و برای من تداعی خاطرات دردناک اسارت تا شهادت بود؛ آنها با شجاعت و از جان گذشتگی، امنیت و آرامش را برای نسلهای آینده وطن خود به جا گذاشتند، اگر چه بسیاری از شهیدان فرزندان خود را نیز ندیدند و فرزندانشان برای همیشه از دیدار آنها محروم شدند. وی افزود: بسیار لذت بردم از این نمایشگاه و این یک کار فوقالعادهای بود و خدا قوت به مسوولین این نمایشگاه که برای ما خاطرات هرچند تلخ اما سرنوشتساز را تداعی کردند.
* اینجا تمام لالههایش بی پلاکند همانطور که قسمتهای مختلف نمایشگاه را مشاهده میکردم، تابلویی را دیدم که نوشته بود «اینجا تمام لالههایش بی پلاکند» به یاد مادری افتادم که پسر ۱۷ سالهاش را با دست خود راهی جبهه کرد. زمانی که خبر شهادتش را شنید باور نکرد حتی تا آخرین لحظه مرگش نیز باور نمیکرد که آن پسری که قرار است یک روز دامادیاش را ببیند مفقود الاثر خواهد شد.
* تک تیراندار سپاه داشتم به جزئیات نمایشگاه دقت میکردم که خانمی ایستاد و با دقت به ماکت فردی که تک تیرانداز بود نگریست به سمتش قدم برداشتم و از او درباره حس و حالش پرسیدم و در پاسخ به سوالم گفت: زمانی که عمویم شهید شد گفتند که او تک تیرانداز سپاه بوده، ما هر چه داریم از دفاع مقدس است، اگر به دانشگاه می رویم و شب با خیال راحت سر بر بالین میگذاریم و هنوز اصالت ایرانی خود را حفظ کردهایم، همه اینها را مدیون سربازان وطن هستیم که هرگز از فداکاری برای دیگری، برای من و شما، دریغ نکردند.
* سردار دلها قسمت سمت راست نمایشگاه تداعی یک خاطره تلخ بود، این صدا برایتان آشنا نیست «ما ملت امام حسینیم» جملهای که در جای جای شهر کنار عکس سردار دلها میبینیم. سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نماد رشادت و حقجویی مظلومین عالم بود. او نه تنها دلها را در ایران بلکه در اقصی نقاط این کره خاکی نیز ربوده بود. سرداری که تواضع، فروتنی و رشادت را از دوستان و یارانش در جنگ هشت ساله دفاع مقدس به یادگار برده بود. آری، چه زیباست اینگونه رفاقتها. سردارها سالها پس از جنگ و شهادت سرداران خرازی، همت، کاظمی طاقت ماندن نیاورد و به آنها پیوست.
* سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی فقط برای ایرانیها نیست! یک دانشجوی بین المللی هم آنجا ایستاده بود و زمانی که متوجه شد من خبرنگار هستم، گفت: سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی فقط برای ایرانیها نیست! او مرد میدان جنگ بود. شخصی که با ذکاوت، هوشمندی و تجربه بالایش بسیاری از نقشههای دشمن پلید را خنثی کرد. وی افزود: لحظهای پیش خود تصور کنید اگر سردار سلیمانی و مدافعین حرم در بیرون از مرزها به جنگ با داعشیها نمیرفتند چه میشد. این انسانهای تندرو و نا اهل چه بلایی بر سر کشورتان میآوردند، سردار حاج قاسم سلیمانی خاری در چشم همه مستکبران جهان بود. در پایان با رسول هوشمند رئیس بسیج کارکنان دانشگاه تربیت مدرس هم گفتوگویی کردم، وی درباره ویژگیهای این نمایشگاه گفت: نمایشگاه دفاع مقدس امسال برخلاف سالهای گذشته که در فضای سالنی و سرپوشیده برگزار میشد،به شکل متفاوت در فضای عمومی دانشگاه و به صورت ماکت و در چند بخش؛ دفاع مقدس، مدافعان سلامت و مدافعان امنیت و مدافعان حرم برپا شده است تا دانشجویانی که این فضا و صحنهها را تجربه نکردند با مشاهده ماکتها آن روزها را تجسم کرده و برایشان تجدید خاطره شود. وی ادامه داد: در برپایی این نمایشگاه بخشهای مختلف دانشگاه از جمله دفتر دانشجویان شاهد و ایثارگر ،مدیریت فرهنگی، مدیریت روابط عمومی، بسیج کارکنان و مدیریت امور ورزشی و یک گروه هنری از شهر بابلسر مازندارن در طراحی و اجرای ماکتها همکاری داشتند. بیش از ۱۴۰۰ سال پیش امام حسین(ع) راهی را شروع کرد که قرنهاست ادامه دارد. تنها ظاهر و شمایل آن تغییر کرده است. دفاع از اسلام و مقابله با عقاید نابجا از مهمترین اهداف قیام امام حسین (ع) بود. این سالها سردار سلیمانی و یاران باوفایش به خوبی راه و روش امام حسین (ع) را در پیش گرفته بودند و امیدواریم که دانشجویان این مملکت راه سردار و تمامی شهدای گذشته را در پیش بگیرند تا ایران شاد و پیروزی را داشته باشیم با آرزوی موفقیت برای تمامی دانشجویان ایران. پایان پیام/