
بسته خبر خوب امروز را با یک خاطره خوب از اقتدار ایران اسلامی آغاز کنیم . رویدادی که بدون شک در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، گل بسته خبر خوب ایران و ایرانی بوده است؛«لغو نهایی کاپیتولاسیون در ایران پساز پیروزی انقلاب اسلامی». خبری خوب که به لطف انتشارش، به شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی مان افتخار میکنیم.
گروه خبر خوب : بیایید بسته خبر خوب امروز را با یک خاطره خوب از اقتدار ایران اسلامی آغاز کنیم. رویدادی که بدون شک در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، گل بسته خبر خوب ایران و ایرانی بوده است؛«لغو نهایی کاپیتولاسیون در ایران پساز پیروزی انقلاب اسلامی». قراردادی که به موجب آن اتباع خارجی بر کشور مقدم میشدند و در سایه این قانون ننگین، اصل حاکمیت و استقلال کشور متزلزل میشد. همان عهد نکبتباری که امامخمینی(ره) تاب سکوت در برابر ننگ و خفتش را نداشت و فریاد «هیهات منا الذله» سرداد. حکومت جور هم برای خوشخدمتی و کاسه لیسی بیگانگان و دشمنان قسمخورده این آبوخاک، چارۀ کارش را در دستگیری و تبعید سیّد روح الله به ترکیه دید. انتهای بسته بسته خبر خوب بیشتر از کاپیتولاسیون میگوییم و به شعار استقلال آزادی و جمهوری اسلامی مان افتخار میکنیم.
* ۳ مدال پیشکش به ۳ قهرمان جنگید و جنگید، برای پیروزی، برای موفقیت، برای ایستادن روی بالاترین پلهی سکوی قهرمانی. پیروز شد. پلهها را بالا رفت. ایستاد. مدال طلا بر گردنش آویختند. برایش کف زدند و هورا و سوت کشیدند. به افتخار نامآوری اش پرچم ایران را بالا بردند. سرود جمهوری اسلامی در ورزشگاه طنینانداز شد و غرور و افتخار ملی همه وجودش را پر کرد. اما میان تمام اشکها و لبخندهای از سر شوق، نگاه مادری دلش را لرزاند. مادری که سه پسر آورد. هرسه جنگیدند و جنگیدند، برای اسلام، برای ایران، برای سربلندی و عزت جمهوری اسلامی. پیروز شدند و پلهها را بالا رفتند. به افتخارشان پرچم ایران تنپوش تابوت شان شد و سرود جمهوری اسلامی در افلاک طنینانداز. «امیررضا معصومی»، قهرمان کشتی جهان، ۳ مدال طلای جهان خود را به مادر شهیدان یوسفی در رشت اهدا کرد. شهید «محمد یوسفی» سال ۶۳، شهید «قدرتالله یوسفی» سال ۶۴، شهید«محمود یوسفی» در سال ۶۵ به شهادت رسید. تشک کشتی برای آقا رضای معصومی بهانه است. او میخواهد مرد باشد و مردانگی بیاموزد. برای همین هم سه مدال جهانیاش را بهانه کرد تا به دست بوسیِ مادری برود که ایستادنش بر بلندای قهرمانی را، مدیون دستو دلبازی او می داند.
*این مردان بی ادعا تمام قد به پیشمرگی ایستاده اند کنار کوله وسایل شخصی بساط دلتنگی را پهن کرده و هرازچندگاهی یواشکی دلتنگی میکند. حق دارد! لابهلای اینهمه سکوت و سرما هوای دستپخت خانم خانه به سرش بزند و بیقرار صدای دوستداشتنی کودک نوپایش شود. یکی هم دوست دارد خستگی ساعتهایش را با مشتومال جوان رشیدش از تن بهدر کند و دیگری میخواهد با خندههای دخترک شیرین زبانش بخندد. اما حساب حساب است و کاکا برادر! اینجا نوار صفر مرزی پیرانشهر است. در آذربایجان غربی که اردیبهشت از نیمه گذشته است، مرزبانان جان برکف این خطه در واحدهای دور دست هنگ مرزی پیرانشهر در شرایطی که به واسطه بارش برف راههای مواصلاتی مسدود شده و شرایط رفت و آمد را سخت کرده است، خدمت میکنند. اینجا حرف از امنیت کشور است و پاسداری از وطن. رسم شان رسم مردانگی است و راه شان راه مردان بیادعای روزهای دفاع. با این حساب دلتنگی و بیقراری برایشان معنایی ندارد. پس آسوده بخوابید اهالی ایران اسلامی که مردانی مرد و پاسبانانی بی ادعا، تمامقد به پیش مرگی تان ایستادهاند!